قرآن، پشتوانه و خاستگاه فقه

فقه که در اصطلاح اسلامیان, دربرگیرنده احکام عبادى ومسایل اقتصادى و اجتماعى وحقوق مدنى و روابط بین المللى و… مى باشد, شاخه اى است رسته بر تناور وحى که قرآن, بارزترین و تردید ناپذیرترین نمود ونماد آن است. فقه اسلامى بى قرآن, هویّت و پشتوانه ندارد, چه این که بایدها و نبایدهاى دینى ـ که بخشى ازآنها را احکام فقهى تشکیل مى دهد ـ تا زمانى که بر پایه باورهاى مبنایى, تکیه نداشته باشد, الزام آور نیست و ضمانت اجرایى ندارد.
قرآن, به عنوان آخرین پیام خدا به خلق و کاملترین برنامه الهى براى جامعه انسانى, از یکسو با جلوه هاى اعجازى و فوق بشرى خود, دلیل حقّانیت رسالت پیامبر خاتم (ص) و صدق ره آوردهاى آسمانى اوست واز سوى دیگر پایه هاى عقیدتى و باورهایى را پى ریخته که بناى فقه و حقوق, از نظر مشروعیت و مقبولیت, برآن پایه ها استوار است.
امام نیایش و بینش, زین العابدین (ع) در ترسیم جایگاه قرآن و نسبت فقه الاحکام باآن, سخنى فرازین دارد:
(… وجعلته مهیمناً على کلّ کتاب انزلته, و فضّلته على کلّ حدیث قصصته و فرقاناً فرقت به بین حلالک و حرامک, وقرآناً اعربت به عن شرائع احکامک….) 1
[خداوندا !]قرآن را گواه , ناظر و مسیطر بر همه کتابهاى آسمانى پیشین قرار دادى و بر هرسخنى که پیش از آن بیان داشته اى برترى بخشیدى, فرقانى است که حلال و حرامت را به وسیله آن متمایز ساختى و قرآنى است که در پرتو آن شرایع احکامت را آشکار نمودى.)
دریک نگاه, مى توان همه پیامها و تعالیم وحى را به دو بخش محورى تقسیم کرد:
الف. گزارش از واقعیتها وهستها.
ب. انگیزش به سوى ارزشها و بایدها.
هرآیه اى از آیات قرآن, به هرحال در مجال یکى از این دو محور جاى دارد و یا دست کم مقدمه اى است براى بیان نکته اى اساسى, که آن نکته,یا بیان واقعیتى است و یا تشویق به بایسته اى و تحذیر از ناشایسته اى!
اگر در قرآن, سخن از یکتایى پروردگار, علم, قدرت و حکمت خداوند, نفى شرک, آیات انفسى و آفاقى, آیات آفرینش و چگونگى پیدایش آدم, امکانات و خصلتها و مسؤولیت پذیرى انسان و گریزناپذیرى او از واقعیت هستى و قوانین حاکم برآن, سرگذشت انبیا وامّتها, جریان سنتهاى الهى در تاریخ وجامعه بشرى وموضوع معاد وبهشت و دوزخ مطرح شده است, همه وهمه گزارشى از واقعیتهایى است که بوده, هست و خواهد بود.
واگر در قرآن, رهنمودها, امرها و نهى ها, ستوده ها و نکوهیده ها, نورها و ظلمتها مطرح شده است ومسایلى چون: عمل صالح, اقامه قسط, نیکى به والدین, وفاى به عهد, شهادت به حقّ, قضاوت به عدل, اداى امانت, تعاون وهمیارى در مسیر نیکى و تقوا, پرهیز از مساعدت اجتماعى در طریق گناه و دشمنى, سفارش به عفو و گذشت, اخوت و برادرى, اصلاح میان مؤمنان, انفاق مال در راه خدا, ممنوعیت قتل نفس, حرمت فساد انگیزى و فتنه گرى, نهى از بغى و تجاوز و… یادگردیده است, آن همه, نمونه اى از بایدهاى قرآنى است که بخش عمده آنها در دایره فقه اصطلاحى گنجیده است.

منزلت احکام و قوانین قرآن, در نگاه وحى

چنانکه گفته شد, در قرآن مسایل زیادى مطرح شده است که شامل مسایل اقتصادى وعبادى, اخلاقى, تاریخى , سنن اجتماعى و… مى شود و آمیخته با این مسایل , در جاى جاى قرآن, احکام فقهى نیز یاد شده است.
سخن دراین است که از میان این مجموعه مسایل قرآنى, کدام مقوله ارجمندترین است و احکام و قوانین در چه مرتبه اى از اهمیت قرار دارند؟
مجال پردازش تفصیلى به این مبحث نیست, ولى اگر به اشارتى بسنده کنیم, مى بایست مسایل و مباحثى را که به مقوله ایمان و پذیرش اصل وحى و توحید و نبوت و معاد باز مى گردد, مقدّم شمرد, چرا که تا این اصول پذیرفته نشود, زمینه براى طرح احکام و قوانین و امر ونهى نیست. با این وصف, قرآن بر پیوستگى عمیق باورهاى بنیادین و پایبندى عملى به احکام و قوانین, تأکید دارد. این تأکید را در دو زمینه مى توان شاهد بود:
الف. آیات فراوانى که هرگاه سخن از ایمان به میان آورده است, بى کمترین مجال, موضوع عمل صالح را یاد آور شده و در پى بسیارى از خطابات (یا ایهاالذین آمنوا) احکام و قوانین را متذکر شده است:
(یاایّهاالذین آمنوا استعینوا بالصّبر و الصّلوة) بقره/153
(… کلوا من طیبات) بقره/172
(… کتب علیکم القصاص فى القتلى) بقره/178
(… کتب علیکم الصیام) بقره/183
و ….
ب. سبک بیان احکام و قوانین در قرآن واین که معمولاً در پى هراستدلالى عقیدتى چه در زمینه توحید یا نبوت ویا معاد, مخاطبان را به عمل فرا مى خواند واز کنار نهادن احکام و حدود قوانین الهى نهى مى کند.
تفکیک ناپذیرى ایمان و عمل به احکام و قوانین الهى, وارج نهادن به حدود و حقوق و احکام در قرآن تا بدان جاست که رویگردانان از احکام و قوانین و حدود الهى, مورد شدیدترین عتابها و سرزنشها قرار گرفته اند.
(تلک حدود اللّه فلاتعتدوها و من یتعدّ حدود اللّه فاولئک هم الظالمون)
بقره/229
اینها حدود و قوانین خدا است, ازآن تجاوز مکیند, چه این که تجاوزگران از حدود و قوانین تعیین شده الهى, ستمکاران و سیه کارانند.
(ومن یعص اللّه و رسوله و یتعدّ حدوده یدخله ناراً خالداً فیها وله عذاب مهین)
نساء/14
وهرکه از خدا و رسولش فرمان نبرد و از حدود و حکام او تجاوز کند, او را داخل در آتش کند و همواره درآن جا خواهد بود و عذابى خوارکننده خواهد داشت.
(ومن لم یحکم بما انزل اللّه فاولئک هم الکافرون) مائده/44
وکسى که بر وفق احکام و قوانینى که خداوند نازل کرده, حکم نکند, کافر است.
این جایگاه رفیع براى احکام و قوانین و حدود قرآنى, مستلزم آن است که فقیهان در استنباط احکام و شناخت قوانین, قبل ازهرچیز نظر به قرآن داشته باشند و آیات نازل شده از سوى پروردگار را ملاحظه کنند.
امام مى فرماید:
(الفقیه… لم یترک القرآن رغبة عنه الى غیره…) 2
فقیه و اسلام شناس راستین, قرآن را فرو نمى نهد تا به غیرقرآن روآورد.

حکم دینى, داراى ریشه و اعتبار قرآنى

رابطه وثیق میان قرآن واحکام و قوانین شریعت تا به آن جاست که به هرحال باید حکم دینى وقانون شرعى به گونه اى مستند به قرآن و داراى ریشه درآن باشد.
استناد و ارتباط احکام با قرآن به دوگونه است:
الف. بسیارى از قوانین و احکام شریعت به صراحت و به صورت موردى در قرآن یادشده است مانند: وجوب روزه , نماز, زکات, وفاى به عهد, جهاد, امر به معروف ونهى از منکر و حرمت شرب خمر و بغى و تعدّى به مال وحقوق دیگران, قتل نفس و… .
کتابهایى که تحت عنوان (فقه القرآن) یا (آیات الاحکام) تدوین شده است مانند: فقه القرآن, قطب راوندى (م: 573 ق), کنزالعرفان فى فقه القرآن, فاضل مقداد (م:826ق), زبدة البیان, مقدس اردبیلى (م: 993ق) و … به مجموعه اى از آیات الاحکام پرداخته اند که معمولاً صریح و نصّ در حکم است.
ب. برخى دیگر از احکام شریعت که معمولاً شامل تفصیل احکام و بیان فروعات ومصادیق و حدود و شرایط و کیفیت انجام و رعایت احکام و قوانین قرآنى است, هرچند به گونه صریح در قرآن نیامده است و ناگزیر باید آنها را از سنّت استفاده کرد, ولى استفاده وبهره گیرى ازاین مصدر(سنّت)درقرآن مورد توجه و تأیید قرار گرفته است, بلکه در اصل, این قرآن بوده است که در آن دسته از احکام, اهل شریعت را به پیامبر و سنّت ارجاع داده است:
(ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا) حشر/7
آنچه که پیامبربراى شما آورد, دریافت کنید وآنچه را نهى کرد, پذیرا شوید.
جزاین آیه, آیات بسیارى در قرآن, مؤمنان را به اطاعت و تبعیت و اسوه جویى از پیامبر فراخوانده و فرمان داده است واین بدان خاطر است که اصولاً وحى الهى از دوطریق دراختیار مردم قرار گرفته است: از طریق قرآن, واز طریق گفتار وعمل پیامبر(ص),چرا که با تضمین وحى, سخن پیامبر فراتر از آراى شخصى اوست و ریشه در وحى دارد:
(وماینطق عن الهوى. ان هو الاّ وحى یوحى) نجم/3ـ4
وسخن از روى هوى نمى گوید, آنچه او مى گوید, چیزى جز وحى نیست.
براین اساس, آنچه رسول خدا(ص) درکیفیت انجام فرایض وبیان شرایط و مقدمات وخصوصیات احکام ویا حتّى احکام و قوانینى که ظاهراً در نصّ آیات بدانها اشاره نشده, بیان داشته است, با این تأییدهاى عامّ قرآنى, اعتبار و حجیّت یافته است. وچنانچه امامیه, علاوه بر سنت پیامبر, سنت معصومین(ع)را نیز حجّت ومعتبر مى شمرند وبیان آنها را تفسیر قرآن و تبیین سنّت پیامبر(ص)مى شمرند, به خاطر رهنمودهاى شخصى پیامبر(ص)و دستورهاى صریحى است که آن حضرت داده است مانند: حدیث ثقلین, حدیث سفینه و… که نزد فریقین, متواتر و معتبر شناخته شده است.

سبک قرآن, در بیان احکام و قوانین فقهى

سبک قرآن, دربیان احکام و قوانین, سبکى بدیع و ویژه است و با بیانها و تألیفها وقانون نویسیهاى بشرى, در نوع پردازش و تبیین, تفاوت دارد.
ویژگیهاى سبک فقاهت قرآنى, درچند محور قابل بررسى است:
1. درقرآن, همه احکام و قوانین وحدود عبادى و اجتماعى, دریک سوره ویا یک فصل گردنیامده است واین احکام به لحاظ موضوع حکم ازیکدیگر تفکیک نشده اند به گونه اى که مسایل هرموضوع درکنارهم و دریکجا یاد شده باشند. درحالى که کتابهاى فقهى و حقوقى ومجموعه هایى که توسط بشر تدوین شده و قوانین درآنها درج گردیده است, داراى فصلها و بابهاى مجزّاست ومسایل اصلى و فرعى هرموضوع در باب مخصوص و مبحث قرارداده شده آن, طرح و بررسى شده است.
2. درقرآن, احکام وقوانین و حدودى که یاد شده است, نه همه آنها احکام و قوانین عام و کلیدى هستند ونه همه آنها مسایل فرعى و جزئى و موردى, بلکه هردودسته از آیات در زمینه فقه الاحکام دیده مى شود. هرچند ممکن است ادّعا شود که احکام کلى و کلیدى قرآن, بیشتر از احکام جزئى و موردى آن است, ولى به هرحال در قرآن هم قوانین عام و فراگیرى وجود دارد, چون:
(أحلّ اللّه البیع وحرّم الرّبا) (بقره/275), (اوفوا بالعقود) (مائده/1), (کتب علیکم القصاص فى القتلى) (بقره/178), (واجتنبوا قول الزّور)(حج/30) و….
دراین گونه آیات , موضوع حکم داراى فروعات و ویژگیهاى و شرایط متعددى است که در سنّت تبیین شده است.
درکناراین قوانین واحکام کلى, احکامى وجود دارد که بیش ازآن که عام و فراگیرشناخته شوند, موردى و جزئى هستند, مانند:
(احلّ لکم لیلة الصیام الرّفث الى نسائکم) بقره/187
(یاایّهاالذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى أجل مسمّى فاکتبوه…) بقره/282
درآیه اخیر که طولانى ترین آیه قرآن مى باشد وموضوع اصلى آن مکتوب داشتن قراردادهاى مالى واقتصادى است, از نظر گاهى, هجده حکم فرعى و از منظرى دیگر و دقتى فزونتر, بیست و هفت حکم به صراحت یا اشارت بیان شده است.3
3. بیان قرآن در زمینه بایدها ونبایدها, واجبات و محرّمات, همواره در قالب امر و نهى, ریخته نشده است بلکه(هرامرى در قرآن, حاکى از وجوب نیست و هروجوبى با امر بیان نمى شود. وگاه نهى در قالب نفى و اخبار, جانشین انشاء است.4
هرچند ساختارامر, حقیقت در وجوب طلب است, ولى صیغه امر در قرآن علاوه بر معناى حقیقى, در معناى ندب, اباحه, دعا, تهدید, امتنان, انذار, ارشاد و… به کار رفته است. از سوى دیگر, گاه طلب یک فعل به وسیله استفهام تحضیضى رخ نموده است, مانند:
(الاتقاتلون قوماً نکثوا ایمانهم) توبه/13
وگاه به وسیله جمله خبرى ایفا شده است, مانند:
(والمطلّقات یتربّصن) بقره/228
4. احکام فقهى و قوانین تشریعى قرآن همواره به صورت نصّ صریح و منطوق یاد نشده است, بلکه بسیارى ازآنها منطوق و صریح ظاهر الفاظ آیه است و بخش دیگرى از طریق مفهوم ودلالتهاى التزامى و تضمّنى استفاده مى شود ویا قراین حالى و مقامى زمینه برداشت آن حکم را فراهم مى آورد, مانند:
(لن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلاً) نساء/141
خداوند هرگز براى کافران علیه مؤمنان راهى قرار نداده است.
منطوق آیه نفى سلطه کافران برمؤمنان از سوى خداست, ولى تجزیه وتحلیل آیه واین که منظور از (نفى سبیل) چیست, به برداشتهاى قطعى فقهى انجامیده است, مانند: (حرمت پذیرش سلطه کافران) , (حرمت انجام معاملات و روابطى که به سلطه کافران بر مؤمنان انجامد), (حرمت اجیرشدن مسلمان از سوى کافر به گونه اى که کافر سلطه بر او پیدا کند و مسلمان ذلیل او گردد.)
از همین روست که فقهـا احکـام فوق را از آیه (وللّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین) (8/منافقون); (عزّت براى خداست و رسول او و مؤمنان است) استفاده کرده اند با این که ظاهر آیه ومنطوق آن, صرف اثبات عزّت است ولحن آیه, لحن تکلیفى نیست.6
5. احکام و فروعات فقهى, نه تنها ازآیات الاحکام استفاده و استنباط مى شود, بلکه بسیارى از آیات اخلاقى و آیاتى که بیانگر مسایل تاریخى و اجتماعى است, حکم فقهى را به همراه دارد. چنانکه فقها براى اثبات مشروعیت اجاره, واین که شخص مستأجر مى تواند منافع عین یا عمل اجیر را, مورد بهره بردارى قرار دهد, به آیه زیر استناد کرده اند:
(انّى ارید ان انکحک احدى ابنتى هاتین على أن تأجرنى ثمانى حجج)
قصص/27
من مى خواهم یکى از دو دخترم را به همسرى تو درآورم, بدان شرط که هشت سال اجیر من باشى.
چنانکه مشهود است, آیه در مقام بیان واقعه اى تاریخى است ولى به دلیل این که شعیب(ع) و موسى(ع) که دو طرف قرار داد مى باشند هردو پیامبر بوده اند و خداوند پس از نقل سخنان و قرار داد ایشان, ردّى برعمل آنان نداشته است. از این جمله خبرى و مضمون داستانى, حکم شرعى و فقهى استفاده کرده اند.7
جزاین ویژگیها, رموز و نکات دیگرى نیز در سبک بیان فقهى قرآن هست که نیازمند بررسیهاى بیشتر و اهتمام فزونتر در زمینه فقه قرآنى است که سوگمندانه از سوى دین پژوهان در کار فقاهت و مجموعه هاى خاص فقهى, کمتر بدانها توجه شده است واین مباحث به گونه پراکنده و نامنسجم به تناسب در لابه لاى مباحث فقهى به گونه اى گذرا و غیراستدلالى مورد اشاره قرار گرفته است ویا درمباحث علوم قرآنى واندکى ازآنها در کتابهاى اصولى, آن هم نه با صبغه فقهى و قرآنى, بلکه تحت عناوین عامى چون مباحث الفاظ مطرح گردیده است. خلأ پژوهشهاى قرآنى, محدود به زمینه(فقه الاحکام) نیست, بلکه اصولاً این کتاب حیات و هدایت, آن گونه که باید ژرفکاوى نشده است, چنانکه مفسر گرانمایه اى چون علامه طباطبایى مى نویسد:
(این از شگفتیهاى قرآن است که هیچ یک از آیاتش در دلالت, گنگ و ساکت نیست وفاقد نتیجه نمى باشد. هرگاه آیه اى با آیه دیگرى که نوعى همسویى و ارتباط با یکدیگر دارند, با هم ضمیمه شوند, حقیقت بکر و نوینى را نتیجه مى دهند وآیه سوّمى آن نتیجه و دستاورد جدید را تأیید مى کند. این شأن وخاصیت قرآن است! … دریغ که این راه بى رهگذرمانده است! درحالى که اگر مفسران گام در این مسیر نهاده بودند, تاکنون چشمه ساران زلالى برما آشکار شده بود و گنجهاى گرانقدرى از ذخایر نفیس معارف وحى, برما رخ نموده بود.)8

راز پایدارى حیات فقه قرآنى

اعلام خاتمیت رسالت پیامبراکرم(ص) و پیش بینى نشدن بعثت رسولى دیگر پس از رسول اسلام در قرآن و تأکید بر نسخ ناپذیرى شریعت و آیین محمّد(ص) در منابع و متون اسلامى واستمرار احکام و قوانین اسلامى براى همیشه تاریخ و فراگیرى آن نسبت به همه نسلها در جغرافیاى پراکنده فرهنگى و محیطى زمین, ازدیرباز پرسشى جدّى را براى دین پژوهان ـ دین باوران و دین ناباوران ـ هریک از موضعى وبه هدفى پدید آورده است وآن این است که:
الف. قلمرو فقه قرآنى و اسلامى تا کجاست و درچه زمینه هایى از مسایل فردى واجتماعى,اقتصادى, سیاسى و حقوقى مى خواهد حضور داشته باشد ونظر بدهد؟
ب. چگونه ممکن است که فقه اسلامى و قرآنى در عین برخوردارى از ثبات و تحوّل ناپذیرى, حاکمیت و نظارت بر بستر متحوّل و ناآرام شرایط اجتماعى و روابط اقتصادى و سیاسى داشته باشد وبراى آنها برنامه و پیامى درخور ارائه دهد؟
در پاسخ گویى به این پرسش, ناگزیر باید میان فقه اصطلاحى یعنى آنچه امروز در جوامع اسلامى به عنوان فقه شناخته مى شود, باآنچه باید آن را(فقه قرآنى) نامید, فرق گذاشت و درمرحله بعد نسبت میان(فقه قرآنى) و (فقه اصطلاحى) را روشن ساخت.
البته منظور از فقه قرآنى, جمود بر ظاهر الفاظ قرآن و یا بسنده کردن به آن و عدم رویکرد به سنّت ناب نیست, بلکه مراد از فقه قرآنى, آن فقهى است که با اهداف فراگیر وعینى قرآنى و قلمروى که خود قرآن براى فقه مشخص کرده و شیوه اى که خود در پیش گرفته, همسو و همراه باشد.

قلمرو حضور ونظارت فقه قرآنى

بررسى قلمرو نظارت و دخالت فقه قرآنى, بر تجزیه وتحلیل چگونگى حیات فقه قرآنى تقدّم دارد, زیرا اگر فقه قرآنى و احکام و قوانین شریعت, در مجموعه اى از تکالیف فردى و عبادى خلاصه شده باشد و رسالت اصلى دین در بعد هستى شناسى و اعتقادات اصولى محدود و محصور شده باشد و فقه الاحکام به عنوان لعاب و پوششى برآن باورها, صرفاً رکوع و سجودى از مردم طلب کرده باشد و رابطه اى وثیق میان احکام شریعت با مسایل جارى و روابط عینى و جدّى جامعه انسانى نباشد و راههاى عملى براى حفظ حیات بایدهاى دینى و باورهاى مذهبى تدارک نشده باشد, مجالى براى این دغدغه نیست که آیا فقه زنده است یا خیر!
فقه و قوانین شریعت, اگر در محدوده پندارهاى صوفیه و فهم اخباریین واندیشه علمانیّت و سکولاریسم مطرح باشد, یا به دلیل جمود, با همه چیز در تضاد است ویا به دلیل بى مرزى, با هیچ چیز اصطکاک و درگیرى ندارد و درهر دو صورت آن فقه حیات ندارد, زیرا موجود زنده, همواره درگیر و درحال دفاع وپویایى است. قوانین واحکامى که با همه مظاهر نوین زندگى وداوریهاى ضرورى وجدّى در جنگ باشد, دیر یا زود مغلوب است و یا در برکه جمعیتى قلیل وعوام خلاصه خواهد شد.
چنانکه پیداست, ترسیم قلمرو نظارت ودخالت فقه قرآنى, پژوهشى ویژه مى طلبد وما دراین نوشته جز اشارتى بدان نتوانیم داشت.
مسلم این است که احکام قرآن محدود به احکام عبادى و فردى نیست, بلکه بسیارى از احکام آن ـ حتى احکام عبادى آن ـ داراى بعد اجتماعى و ناظر بر جمع است.
رسول خدا(ص)مى فرماید: جبرئیل نزد من آمد وخبر از فتنه اى داد که در امّت من رخ خواهد داد, از او راه گریز ازآن فتنه را پرسیدم, در پاسخ گفت:
(کتاب اللّه فیه بیان ما قبلکم من خبر, وخبرما بعدکم و حکم ما بینکم.)9
[راه نجات در] کتاب خداست, زیرا درآن اخبار پیشینیان و پسینیان و حکم میان شماست.
در سخن دیگر از امیرمؤمنان (ع), قرآن نه تنها حکم میان مردم در قلمرو احکام و فقه دانسته شده است, بلکه نظم اجتماعى نیز در حیطه نظارت فقه قرآنى شمرده شده است.
(الا انّ فیه… نظم مابینکم)10
(ابن رشد( م 953 هـ.ق) این امتیاز را از بزرگترین معجزات قرآن دانسته است که منحصر در عقیده وایمان[ومسایل درونى و فردى] نیست, بلکه قانون و شریعت نیز هست[و در زمینه عینیّتهاى روابط اجتماعى و حقوقى انسانها و نظم اجتماعى آنان نظر دارد.])11
درمتن کلام وحى به دو صورت قلمرو برنامه ها و نظرگاه دین ترسیم شده است:
1. به وسیله آیات بسیارى که به موضوعات مختلف عبادى, اعتقادى, اخلاقى, اجتماعى, سیاسى, اقتصادى و… پرداخته است.
قرآن با طرح این موضوعات و تعیین حدود و احکام آنها, عملاً نمایانده است که هم به رکوع و سجود مردمان نظر دارد وهم به جهاد مالى و جانى آنان وهم به صدق و وفا و مسؤولیت, انسان دوستى ,عدالت اجتماعى, مودّت اجتماعى, صلح, جنگ, مدیریت, رهبرى, ولایت, اطاعت ودهها وصدها موضوع دیگر.
2. به وسیله آیاتى چون:
(ونزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شىء) نحل/89
قرآن را برتو فرو فرستادیم, درحالى که بیان و روشنگر هرچیز است.
امام باقر(ع)مى فرماید:
(انّ اللّه تبارک و تعالى لم یدع شیئاً تحتاج الیه الامّه الاّ انزله فى کتابه و بیّنه لرسوله و جعل لکلّ شىء حدّاً و جعل علیه دلیلاً یدلّ علیه…. )12
هرچیزى که امّت بدان نیازمند باشد, خداوند آن را فروگذار نکرده است و درقرآن نازل کرده و براى رسولش روشن ساخته است وبراى آن چیز حدّ وقانونى قرار داده و براى پى بردن امّت به آن قانون, دلیلى مشخص کرده است.
امام صادق(ع)مى فرماید:
(انّ اللّه تبارک و تعالى انزل فى القرآن تبیان کلّ شئ حتّى واللّه ما ترک شیئاً تحتاج الیه العباد, حتّى لایستطیع عبد یقول لوکان هذا, انزل فى القرآن, الا و قدانزله اللّه فیه.) 13
خداوند متعال, بیان هرچیزى را درقرآن نازل کرده تاآن جا که هیچ موضوع مورد نیاز بندگان را فروگذار نکرده است. ممکن نیست که فردى بگوید: اى کاش خداوند در قرآن این نکته را نازل کرده بود, مگر این که آن را قبلاً نازل کرده است.
اگر تعبیر(کلّ شىء) آن قدر فراگیر باشد که همه مسایل مربوط به هدایت و سعادت و مصالح دنیوى واخروى انسانها را شامل شود, بدیهى است که استفاده همه این مطالب از قرآن کارآسانى نیست و دقیقاًهمین دشوارى , افراطها و تفریطهایى را به دنبال داشته است. گروهى چون صوفیه و اسماعیلیه بى باکانه دست به تأویل و تفسیر و تحمیل پندارهاى خود برقرآن زده اند و دسته اى چون اخباریان و حدیث گرایان به ظاهر احادیث بسنده کرده وفهم قرآن را یکسره از توان بشر خارج دانسته اند!

عوامل درونى و بیرونى, حیات فقه قرآنى

اکنون با توجه به منظر وسیع فقه قرآنى واهداف وبرنامه هاى بلند و گسترده و فراگیر آن, باید دید که احکام و قوانین ثابت و پایدار شریعت چگونه مى خواهد در شرایط متحوّل و ناپایدار, مفید و مؤثر باقى بماند؟
بى شک دراین حیات و پایدارى, دوگونه عامل, فعّال و مؤثر است:
1. مکانیسم درونى آیات الاحکام.
2. عوامل بیرونى چون اجتهاد مستمر وعلوم فرا قرآنى مجتهدان.
مکانیسم درونى حیات فقه قرآنى را چند اصل بردوش مى کشند:
الف. بیان نامتمرکز و گسسته نماى احکام و قوانین فقهى در قرآن و آمیختگى احکام وباورها واخلاق با مسایل مختلف اجتماعى.
ب. توجه به تنگناها و شرایط اضطرارى عمل, درمتن قوانین واحکام.
ج. انعطاف پذیرى احکام الهى در قبال نیازها و شرایط متحوّل نسلها.
الف. بیان نامتمرکز فقه قرآنى: آمیختگى مداوم مباحث مختلف قرآنى وبیان گسسته نماى آن درهرمقوله, چیزى است که از دید برخى قرآن پژوهان غربى و مستشرقان, نقیصه وناشى از بى دقتى ناسخان و کاتبان وحى تلقى شده است! درحالى که سبک ویژه قرآن در پردازش به مباحث مختلف از یکسو ذهن مخاطبان را به تلاش براى شناخت ربطها و دریافت پیامها وا مى دارد و از سوى دیگر, تعامل مداوم (باور و عمل) و پیوستگى (هستها و بایدها) را به ایشان القا مى نماید:
(اعجاز و سبک تقلید ناپذیر و خارق العاده قرآن بجز از این طریق میّسر نمى شد. اگر بیان اندیشه با رعایت ترتیب و توالى منطقى ومضمونى درکتابهاى دیگر خطّى باشد, شیوه بیان اندیشه قرآن حجمى وحلقوى وبلکه اگر غریب ننماید, کروى است.) 14
به عنوان نمونه, زمانى که خداوند در سوره شعراء, نماى کلیّ تبلیغ و رسالت هشت تن از پیامبران را یکى پس از دیگرى ترسیم مى کند و بخشى از احکام فقهى را, ضمن بازنمایى و بازگویى تاریخ انبیا, بیان مى دارد, اندیشه کنندگان درآیات الهى, علاوه بر منطوق فقهى آن آیات, پیامهاى دیگرى را نیز دریافت مى کنند وآن این که هرامتى وهرنسلى در شرایط اجتماعى خود, نیازمند احکام و قوانین ویژه اى است وهمه احکام براى همه نسلها, ارزش و اولویت یکسان ندارد و درکار تبلیغ احکام وهدایت نسلها به سوى تکلیف ومسؤولیت, باید نیازها و اولویتها را در نظر داشت.
ب. توجه به تنگناها و شرایط اضطرار: قرآن در تقنین قوانین و تشریع احکام, چشم از واقعیتهاى زندگى انسان و توان وامکانات و شرایط مکلفان, فرو نبسته است:
(فمن اضطرّ غیرباغ ولاعاد فلااثم علیه) بقره/173
پس آن کس که گرفتار تنگنا واضطرار شود, در صورتى که تجاوزگر و متعدى نباشد, [فروهشتن تکلیف به خاطر اضطرار]براو گناهى را بار نمى کند.
جز مقوله اضطرار, زمینه هاى دیگرى نیز درقرآن مورد توجه قرار گرفته است, مانند: نفى تکالیف حرجى و مشقّت بار(6/مائده), ضعفهاى جسمى و مالى مکلفان (91/توبه), سفر و دشواریهاى آن(6/مائده).
نگاه فقه قرآنى به این تنگناها, سهولتى را فراهم آورده که احکام دینى را با واقعیت زندگى انسان همراه وهمسو ساخته است:
(یرید اللّه بکم الیسر ولایرید بکم العسر) بقره/185
ج. انعطاف پذیرى و واقعگرایى: انعطاف پذیرى, امرى شاملتر از مسایلى چون اضطرار , اذیت و حرج است.
(بیان تدریجى برخى از احکام در قرآن, مانند: حرمت خمر و شیوه مواجهه با مشرکان و کافران و تغییر قبله از بیت المقدس به سوى کعبه, چه بسا به خاطر اضطرار وحرج (دشوارى) صورت نگرفته باشد, بلکه فلسفه آن انعطاف پذیرى و واقعگرایى فقه قرآنى است.
زمانى که مسلمانان در اقلیت مطلقند و ازنظر عِدّه و عُدّه آمادگى پاسخ گویى به شرارت وآتش افروزیهاى مشرکان را ندارند, آیات عفو و شکیبایى نازل مى شود:
(واعفوا واصفحوا) بقره/109
عفو کنید و باکرامت و بزرگوارى در گذرید.
ولى زمانى که مسلمانان قدرت و اقتدار لازم را به دست مى آورند, مأمور مى شوند تا با مشرکان لجوج و پیمان شکن به ستیز و نبرد برخیزند:
(فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم… ) توبه/5
آن گاه که ماههاى حرام سپرى شد, هرجا که مشرکان رایافتید, بکشید.) 15

اجتهاد و علوم فرا قرآنى

اجتهاد مستمر و تلاش پیگیر براى درک مفاهیم وحى و شناخت احکام فقهى مسایل مستحدث و تحول یافته, ازدیگر عوامل حیات فقه قرآنى است, مشروط به این که ذهن و فکر مجتهد, همپاى تحوّل موضوعات و رخداد پدیده هاى جدید, نیز تکامل و اتساع پیدا کند, زیرا اگر مجتهد با ذهنى بسته ونگاهى ثابت و یکسو به مسایل بنگرد, پاسخها و دریافتهاى او همچنان ثابت خواهد ماند واجتهاد, ایستا و نازا خواهد بود وچنین اجتهادى در حقیقت, تقلید و تکرار ودرجا زدن است و نه پویش و کاوش و پیشرفت!
(اکتفا به نقلهاى مفسران پیشین, درفهم معانى قرآن, مایه توقف سیر و حرکت دانش است.) 16
تحقیق واجتهاد درآیات قرآن, با ابزار, روشها و معلومات پیشینیان نیز دستاوردى همسان دستاوردها و آراى همانند, نتیجه خواهد داد و نه چیزى فزونتر.
قرآن با دعوت مسلمانان به تدّبر و تعقل در آیات وحى و تشویق آنان به تفکّر و و ژرفکاوى وارجاع توده ها به پیامبر و راسخان در علم, براى فهم بهتر قرآن و نیز تأیید اجتهاد و تفقه از سوى پیامبر(ص)و ائمه(ع) مهمترین گام را درطریق استمرار بخشیدن به حیات فقه قرآنى برداشته است.
در حقیقت مرجعیت پیامبر و امامان در فهم قرآن و تفسیر آن, به جهت تعلیم شیوه تفسیر و اجتهاد و استفاده از وحى بوده است.
(هوالذى بعث فى الامّیّین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمة) جمعه/2
اوست خدایى که در میان درس ناخواندگان مکه رسولى را از خودشان برانگیخت تا آیات الهى را برایشان تلاوت کند, پاکشان گرداند و کتاب و حکمت را به آنان تعلیم دهد.
براین اساس, تعلیم قرآن در صدر وظایف پیامبر(ص)قرارداشته است.

نسبت فقه اصطلاحى با فقه قرآنى

مطالعه تاریخ فقاهت و اجتهاد ومباحثات طولانى آنان با اندیشه اخباریگرى وتأکید آنان بر حجیّت ظواهر قرآن وتکیه آنان برکتاب و سنّت و عقل و اجماع و اعتقاد ایشان به لزوم عرضه احادیث به قرآن و ترجیح احادیث موافق کتاب و ردّ احادیث مخالف با آن, چنین مى نماید که قرآن در فرایند اجتهاد فقها از اصلى ترین جایگاه و محورى ترین موقعیت برخوردار است.
حرمت گزارى فقیهان به آیات وحى, مجال تردید ندارد, ولى باید توجه داشت که حتّى اخباریان نیز در اعتقاد وعمل, بى حرمتى به قرآن نداشته اند و چه بسا گاه به بهانه تقدّس و والایى قرآن, آن را فراتر از فهم بشر مى شمردند وآن را از منظر تأمل و تدبّر دور مى داشتند!
پس همواره در داورى, باید نتیجه و دستاورد را نیز ملاحظه کرد وازاین رو براى بررسى میزان حضور قرآن در فرایند فقاهت و مجموعه هاى فقهى و اصولى باید به این نکات توجه کرد:
1. شیوه اجتهاد و استنباط فقیهان در مستند ساختن یک حکم به منابع شرعى و میزان اهتمام آنان به مقدّم داشتن آیات بر روایات وآراى فقها و اجماع, دربیان و در پذیرش.
2. میزان تأکید و اصرار فقها بر تجزیه وتحلیل آیات الاحکام, در مقایسه با تجزیه و تحلیل روایات و اقوال علما و مباحث فنى اصولى
3.حجم مباحث کلیدى قرآنى مرتبط با فقه الاحکام در کتابهاى اصولى و فقهى و مقایسه آن با سایر مباحث مورد توجه فقها و اصولیان.
4. قلمرو مباحث فقهى وشمار ابواب مورد توجه فقها و مقایسه آن با گستره مباحث قرآنى و زمینه هایى که مى توانسته است در فقه مورد کند وکاو و بررسى قرار گیرد, ولى فقیهان به طرح و بررسى آنها نپرداخته اند, یا کم پرداخته اند, مانند: مسایل فقه سیاسى و مباحث اجتماعى, نه از نقطه نظر اخلاقى و علمى, بلکه از زاویه احکام فقها و دیدگاههاى قرآنى.
5. قرآن محورى یا روایت محورى. براین قلم مخفى نیست که اگر پردازش به روایات واقوال فقهاى پیشین درمباحث فقها به مراتب بیشتر از مباحث قرآنى است, ازآن جهت است که معمولاً فروع احکام فزونتر ازاصول و قواعد ومبانى است و بیشتر فروع در سنّت یاد شده است واصولاً حجم روایات و احادیث دهها برابر بلکه صدها برابر آیات الاحکام است, ولى دراین جا چند سؤال مطرح مى باشد:
ـ آیا براستى آیات الاحکام به اندازه کافى درمباحث فقهى موشکافى شده است؟
ـ آیا خصلت محورى بودن آیات الاحکام در فرایند استنباط رعایت شده است؟
ـ آیا آیات الاحکام منحصر به آیات صریح در حلّیت وحرمت وامر ونهى است یا ازسایر بیانات قرآنى مى توان نتایج فقهى و تکلیفى گرفت, هرچند به ظاهر در صدد بیان مسأله اى تاریخى یا نکته اى اخلاقى واجتماعى باشد؟
از روایات معصومین استفاده مى شود که آراى آنان حتّى در فروع احکام به شکلى ریشه اى درآیات قرآن قرار دارد ودر موارد متعدد پرده از این نکته برداشته و ارتباط یک حکم را با آیات قرآن توضیح داده اند و مستند قرآنى خود را متذکّر شده اند.
آیا ائمه(ع)با این کار در صدد نمایاندن شیوه اجتهاد از قرآن نبوده اند وآیا براستى فقها در یافتن این شیوه, بحث و فحص و تحقیق بایسته را به کار بسته اند!
بدیهى است که دراین جا مباحثى روایى ـ کلامى فقهى مطرح مى شود که ممکن است گمان رود آن مباحث پایان بخش چنین پرسشهایى باشد, مانند این که ما در فهم احکام از آیات قرآن نمى توانیم مستقل باشیم, بلکه باید این معارف و حقایق را از بیان معصومین استفاده کنیم, چه این که در عصر معصومین(ع),عالمانى خودسرانه به استنباط ازقرآن پرداختند و مورد ردع و انکارمعصومین(ع)قرار گرفتند. واز جمله به روایاتى مشابه روایات زیر, استناد مى شود:
(قال ابوعبداللّه لابى حنیفة: انت فقیه العراق؟
قال: نعم.
قال :فبم تفتیهم؟
قال: بکتاب اللّه و سنّة نبیّه.
قال یا اباحنیفة: تعرف کتاب الله حقّ معرفته و تعرف الناسخ و المنسوخ ؟
قال: نعم.
قال: یا اباحنیفة لقد ادعیت علماً, ویلک, ماجعل ذلک الاّ عند اهل الکتاب الذین انزل علیهم.ویلک ولاهو الاّ عند الخاص من ذریّة نبیّنا, وماورثک اللّه من کتابه حرفاً.)
امام صادق به ابوحنیفه فرمود: آیا فقیه مردم عراق هستى؟
ابوحنیفه پاسخ گفت: بلى.
امام پرسید: بر چه اساس فتوا مى دهى؟
ابوحنیفه گفت: براساس کتاب خدا و سنّت نبى(ص).
امام فرمود: اى ابوحنیفه! آیا کتاب خدا را آن گونه که باید مى شناسى وناسخ و منسوخ را مى دانى؟
ابوحنیفه گفت: آرى مى دانم.
امام فرمود: واى برتو, علم بزرگى را ادّعا کردى, خداوند این دانش را جز نزد اهل کتاب که قرآن برآنان نازل شده, قرار نداده است, واى برتو! آن کسان گروه خاصى از ذریّه پیامبر مى باشند وخداوند حتّى یک حرف از کتابش را به تو میراث نداده است.)
ویا در روایت دیگرى امام باقر(ع)به قتاده که در بصره فتوا مى داد, فرمود:
(ویحک یا قتادة, انّما یعرف القرآن من خوطب به.)17
واى برتو اى قتاده !قرآن را تنها کسى مى شناسد که مخاطب آن بوده است.
اما فقهاى اصولى به اندازه ضرورت, این احادیث را تجزیه و تحلیل نموده و تصریح کرده اند:
(انّ القرآن… لم ینزل بنحوالمعمّى, بل نزل لبیان طرق صلاح النّاس و هوبنفسه یدعو النّاس الى التأمّل فیه و التّدبر فى آیاته… فردع ابى حنیفه و قتادة , کان لرفضهما احدى الحجّتین فى مقام الافتاء و التفسیر….) 18
قرآن به گونه معما نازل نشده است, بلکه براى روشن ساختن طریق صلاح مردمان فرو فرستاده شده واین قرآن است که خود همگان را به تدبّر و تأمّل در آیاتش فرا مى خواند…. بنابراین , اعتراض و ردّ امام نسبت به ابوحنیفه و قتاده صرفاً به خاطر آن بود که ایشان درمقام فتوا و تفسیر, یکى از دوحجّت الهى (عترت)را نادیده مى انگاشتند.)
بلى قرآن معما نیست وبراى فهم و ادراک و استفاده مردم و صلاح و اصلاح جامعه انسانى نازل شده است وبراى بهره گیرى ازآن نمى توان رهنمودها وتفسیرها و تعلیمهاى پیامبر و ائمه را نادیده گرفت, زیرا در آن صورت خود قرآن نادیده گرفته شده است, ولى سخن این است که آیا پس از تعالیم معصومین و راهگشاییها وراهنماییهاى آنان, بازهم باید به آنچه به صورت صریح توضیح داده شده بسنده کرد یا باید روش و شیوه استفاده از قرآن را از لابه لاى تعالیم ائمه استخراج کرد؟
چه فرق است میان احکامى که درقرآن بدانها تصریح شده است و احکامى که در روایات مطرح گردیده است؟ آیا قرآن تنها به کلیات پرداخته است یا دربرخى موارد احکام فرعى و جزئى نیز یاد شده است؟
آیا روایات همیشه تفریع اصول احکام قرآنى است, یا در خود روایات نیز القاء اصول صورت گرفته است؟ آیا ممکن است حکمى از احکام قرآنى به وسیله روایات نسخ شود یا تخصیص زده شود واین نسخ و تخصیص براى همیشه وهمه شرایط باقى بماند, درحالى که روایات همیشه بدون نسخ بماند واعتبار جاودان بیابد! یا این که دراین میدان نیاز به مطالعات جدیدى براى یافتن نسبت روایات وآیات لازم است؟
آیا بى توجهى به این گونه مباحث و بسنده کردن به چند روایت براى فهم آیات, خود نوعى اخباریگرى فقهى واجتهادى به حساب نمى آید؟!

فقه, از هست ها تا بایدها

اکنون ماییم و مجموعه اى عظیم از کتابهاى فقهى که از یکسو ثمره و نتیجه چند قرن تلاش مجدّانه وایثارگرانه عالمان و فقیهان اسلامى به شمار مى آید و از سوى دیگرحضور آنها درمتن مسایل مورد ابتلا و زمینه هاى نوپیدا چندان محسوس و کارساز نیست.
احکام و قوانین شریعت, براى حیات و عزّت وتعالى جامعه اسلامى است, ولى اکنون, حیات و عزّت وتعالى, آن گونه که باید مشهود نیست.
فتنه هاى فکرى و فرهنگى, ازهرجا سربرمى آورند وشبهات رخ مى نمایند, ولى دستاوردهاى دیرین و اجتهادهاى حجره اى, پاسخ گوى نیازها نیست.
آنچه هست, براستى آنچه باید باشد, نیست.

پس چه باید کرد؟

باید به قرآن, مصدر تشریع و مرکز تعالیم وحى و پایگاه مستحکم بینش بازگشت! نه در عبارت, که به حقیقت! باور کنیم که:
(انّه لقول فصل وما هو بالهزل) طارق/14
اذعان کنیم, سخن رسول اکرم را که :
(من لم یفارق احکامه رفعه اللّه.) 19
تحت هیچ پوشش وبه هربهانه اى کلام غیرخدا را برتر از کلام خدا نشماریم, چرا که به فرموده پیامبر(ص):
(فضل القرآن على سائر الکلام کفضل اللّه على خلقه) 20
آن گاه که به چنین باور واذعانى برسیم, هرگز فرصت پردازش به آیات وحى را به خاطر ریز اندیشى در تعلیقه ها وحاشیه هاى نگاشته شده بر حواشى از دست نخواهیم داد. به آنچه دیگران از قرآن فهمیده اند و بسنده کرده اند, اکتفا نخواهیم کرد و در شناخت احکام و قوانین وبرنامه هاى حیات آفرین وحى, به تحقیق خواهیم نشست وبا الهام از شیوه معصومین, ریشه هرحکمى را درآیات قرآن خواهیم جست.
دراصول به جاى بحث ازحجیّت ظواهر کتاب , به سبک شناسى قوانین قرآن و تشریع احکام آن ومعانى الفاظ و ادوات آیات الاحکام وانواع دلالتهاى معتبر التزامى و تضمّنى وفحوایى و اقتضایى و… خواهیم پرداخت.
درآغاز هربحث فقهى, نخست به دنبال پایگاه قرآنى آن و تجزیه و تحلیل آیات صریح و غیر صریح آن, همّت خواهیم گمارد و بر محوریت آیات تأکید خواهیم داشت.
اگر فقه اصطلاحى بخواهد در جهت فقه ناب قرآنى حرکت کند, مى بایست دراولویت دادن به مباحث وابواب فقهى و تفریع اصول, عینیّتهاى جامعه و نیازهاى امّت را لحاظ کند, چنانکه در قرآن لحاظ شده است.
(عن زرارة قال: سألت أباجعفر(ع)عن القرآن؟ فقال لى:
لاخالق ولا مخلوق ولکنّه کلام الخالق.)21
زراره مى گوید از امام باقر درباره قرآن سؤال کردم.
امام فرمود: نه خالق است ونه مخلوق, بلکه قرآن کلام خالق است.
بدیهى است که سؤال زراره درباره قرآن, ناشى از مباحثاتى بوده که در آن دوره میان اشاعره ومعتزله به راه افتاده بود, ولى امام اصولاً وارد این مقوله بى ثمر نشده و نشان داده است که کافى است بدانیم قرآن کلام خداست.
این سیره درهمه مباحثات دینى ـ فقهى وغیرفقهى ـ مى تواند جارى شود.
فقه اسلامى باید چونان فقه قرآنى, فراگیر بیندیشد ودرهمه میدانهاى ضرورى حیات حضور پیدا کند وبا به کارگیرى صحیح اجتهاد, احکام متعالى اسلام را متناسب با واقعیتها شناسایى کند و فقیه مى بایست به دانسته هاى عمومى وعلوم سنتى بسنده نکند, بلکه براى شناخت مسایل جدید, نسبت به موضوع شناسى علمى موضوعات اهتمام ورزد.
منتهى شدن اجتهاد و تفقه به احتیاطهاى مکرّر, با روح فقه قرآنى که سهولت و میسور بودن را نوید داده, سازگار نیست.
ضرورى است که فقیهان با تشکیل مجمع فقهى وخارج ساختن امر فقاهت دربابهاى متعدد ازتفقه فردى, اجتهاد و فقاهت را وارد مرحله اى جدید کرده, بر اتقان استنباطها بیفزایند واز اختلاف کم ثمر وچه بسا بى ثمر برخى فتاوا بکاهند وتلاشهاى فقهى خود را صرف زمینه ها و موضوعاتى کنند که کاربردى تر و ضرورى تر است و تأثیرى بایسته در تصحیح روابط اجتماعى و حلّ معضلات حقوقى واصلاح نظامات بشرى و عزّت بخشى امّت اسلام داشته باشد.
براى این همه, آشنایى فقیهان با تفسیر قرآن بلکه قوّت آنان درفهم واستنباط ازآن ضرورى است, چه این که به گواهى تاریخ اجتهاد, مصلحان بزرگ فقاهت, مفسرانى صاحب نظر و ژرف اندیش نیز بوده اند.

 

پی نوشت‌ها:

1. صحیفه سجادیه, نیایش 42.
2. کلینى, اصول کافى, 1/36.
3. هاشمى رفسنجانى و جمعى از محققان مرکز فرهنگ ومعارف قرآن, تفسیر راهنما, 2/287.
4. خرمشاهى, بهاءالدین, قرآن پژوهى/ 56.
5. سیوطى, جلال الدین, الاتقان فى علوم القرآن, 3/267.
6. مصطفوى, سیدمحمد کاظم, القواعد/ 299.
7. موسوى بجنوردى,سید محمد حسن, القواعد الفقهیه, 7/47.
8. طباطبائى, سیدمحمّد حسین, المیزان, 1/73.
9. تفسیر عیاشى, 1/3.
10. نهج البلاغه,خطبه 158.
11. محمد یوسف موسى, تاریخ الفقه الاسلامى/ 16.
12. حویزى, تفسیر نور الثقلین, 3/720.
13. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 92/81.
 15. طباطبائى, سیدمحمّد حسین, المیزان, 1/ 253.
16. همان, 3/86.
17. عاملى, شیخ حرّ, وسائل الشیعة, 18/30.
18. بروجردى, سید محمد حسین, نهایة الاصول, 1ـ2/478.
19. علامه مجلسى, محمدّباقر, بحارالانوار, 92/32.
20. همان, 92/19.
21. تفسیر عیاشى, 1/7.

منبع: فصلنامه پژوهشهای قرآنی

  • نمايش : ۱۰۶۸
  • ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    نسخه جدید آزمایشی سایت مرکز فقهی


    پيام هاي کوتاه